امید بدون خوش بینی

این روزها که شرایط اقتصادی نابهسامانتر از همیشه شده است و هرچه میدویم گویی بر روی تردمیل هستیم و درجا میزنیم و از اهدافمان دورتر از گذشتهایم، مادامی که سخن از امید شود، احتمالا اگر هم برآشفته نشویم و بر گوینده کلام امید برنیاشوبیم، دستکم با ریشخندی بهنشانه گزافهگویی، راه خود را پیش میگیریم و میگذریم. گویی واژه امید اعتبار خود را از دست داده و نخنما شده است. انگار در زمانهای که امیدواریهای سابق عمدتا انسان را ناامید کردهاند اعاده حیثیت از امید بسیار دشوار است. اما اگر متوجه شویم که امید را تا کنون بهاشتباه شناختهایم و دیگرانی بهخطا آن را مترادف خوشبینی معنا کردهاند، چه؟
«تری ایگلتون»، در کتاب «امید بدون خوشبینی»، امید را از خوشبینی، میل، آرمانگرایی و پایبندی به پیشرفت متمایز میکند. وی معتقد است که خوشبینی، شکلی از یک انکار روانشناختی است؛ حالا هر قدرت خارقالعادهای که میخواهد داشته باشد، اما در حقیقت یک بهانه و فرار اخلاقی است. خوشبینی دشمن امید است، یعنی همان چیزی که بدان احتیاج داریم، آن هم درست به این دلیل که با امید میتوانیم اعتراف کنیم که شرایط چقدر وخیم است. برخلاف آن، همان بیخیالیای که باعث امیدواری آدم خوشبین میشود، او را به سمتی میبرد که موانعی را که باید با آنها مواجه شود دستکم بگیرد و دست آخر، چیزی که برایش میماند نوعی اعتمادبهنفس بیهوده و کاذب است. تلاش ایگلتون برقراری پیوندی میان امید، واقعگرایی و خردگرایی است. پیوندی که خود واقف است بهسادگی قابل برقراری نیست. در واقع ایگلتون در کتاب پیش رو تلاش میکند تا به کمک دو مفهوم خردگرایی و واقعگرایی، وجوه فاجعهبار غیرعقلانی و محافظهکاری ناشی از خوشباوری را در اندیشه امید مهار کند.
در جایی از کتاب میخوانیم: «واقعیت، آن آدم بدبینی است که مردم گوشهایشان را بر حرفهای خائنانه او میبندند. از آنجا که حقیقت، در بیشتر مواقع، به ندازه کافی ناخوشایند است، باید با ارادهای محکم و آهنین بر آن غلبه کرد».