ردکردن این

نوری از قدرت مطلق

نوری از قدرت مطلق
سخنی با توان‌يابان
به قلم توان‌ياب عزيز، ريحانه عبادی

در فضایی که نور مطلق آسمان‌ها و زمین همه جا را فرا گرفته تا بستری برای رحمت خود بر کل جهان را فراهم آورد، از ترنم شبنم و طراوت باران بهاری گرفته تا خیرگی خورشید و امتناع ابرها، طوفان‌ها و سرمای برف‌ها، همگی یک‌صدا این نشانه را ندا می‌دهند که قدرتی جز او نیست؛ بلکه او نیروی نهفتۀ کوه‌های آرمیده و توان بارز و آشکار فوران آنهاست. قدرت خشم و برق برّان ابرهای مغموم از اراده مطلق اوست؛ چرا که او صاحب تمام نیروهاست که می‌خواهد این گونه جهان را و البته زمین و اهلش را به تصویر بکشد. چه کسی را توان مقابله با خداوندی‌ست که همه چیز در دست قدرت اوست…؟ در حالی که ثبات و مشیت قوانین کائنات هستی از این قدرت برتر، یعنی خداوند است. پس چه کسی را توان مقابله با خداوندی‌ست که همه چیز از آن اوست و به سوی او باز خواهد گشت؟
درودی روشن ای زیبارویی … که چشمانت را به روی نور دنیا فرو بسته‌ای… پلک‌های چشمان تو رسم تواضع و بندگی را از من و تو بیشتر می‌داند که دانسته و این حقیقت را به‌خوبی دریافته است که هرگز نمی‌تواند در برابر نور پروردگار قد علم کند. می‌بینی چقدر عزیز است چشمانی که در برابر نور ملکوت آسمان‌ها و زمین فرو افتاده است؛ پس چشمان لطیفت را با محبت بنواز که با گذر از وسعت اندکی از نور، مهد روشنایی وسیعی را در وجود تو فراهم آورده است.
آگاه باش! که نور حقیقتی‌ست که زندگی با آن معنا می‌پذیرد؛ نوری که در خواب و در شب تار هرگز خاموش نمی‌شود و در اوج تاریکی بر قلب سلیم از سوی خداوند تابیده می‌شود.

سلامی آرام بر تو ای رفیق آرام و آسودۀ من… که در سکوت جهان و بی‌هیچ صدایی که از سخنانش شنیده باشی، با مهربانی همه چیز را نظاره و برانداز می‌کنی. از محبت وجود توست که جهان بر تو آرام‌تر شده و شاید به احترام روح لطیفت، سکوت اختیار کرده است. شاید هم صوت این دنیا عاجز است از اینکه طنین اندازد بر گوش وجودی که جهانی وسیع‌تر در درون اوست. چشمانت را آرام ببند و بار دیگر به جهان درونت گوش فراده!

سلامی سرشار از انرژی و شادابی بر تو ای دوست من … که در جایی از زمین خداوند سبحان و متعال نشسته‌ و بر روی آن پناه جسته‌ای، عصایی در دست داری از عاقبت تلاش اندک پاهایی که تو را یاری نمی‌دهند، یا روی صندلی چرخداری نشسته‌ای که همدم و امانگاه توست تا مبادا از حرکت باز بایستی، یا اگر در نبود دستان و پاهایی زندگی می‌کنی که شتابان عهده‌دار فنا شده است. این را بدان که سراسر طبیعت هستی به اذن پروردگارت غمخوار تنهایی توست در تمام لحظاتی که می‌هراسی و در هنگام سردرگمی امانت می‌شود و یاریت می‌دهد، هر زمان که یاری بخواهی، این جهان در فراز و نشیب مسیرهایی که در آن حرکت می‌کنی همواره زیر نگاه خداوند همراهی‌ات خواهد نمود.
آیا از لحظاتی می‌ترسی که هنگام نیازجسمت تو را یاری ندهد؟
می‌دانم… گاهی هر چقدر که مدارا کرده باشی، از سرکشی دستان و پاها یا سلسله اعصابی که وظیفۀ خود را به‌موقع نمی‌شناسند خسته می‌شوی.
آری می‌دانم که اگر گاهی جوش و خروش و تلاطم‌های امواج دریای وجودت مانع شده تا حقیقت آرام و زیبای خود را به دنیا نشان دهی، حتماً برای لحظاتی هم که شده تمنا می‌کنی که شخصی صدای فریاد تو را از پشت سکوتی غمناک بشنود. اینک نکته‌ای صمیمانه را از دوستی دریاب که این را از دل می‌گوید:
«هرگز در درون خود نیرویی را جستجو نکن!»
تو درونِ قدرتی از جنس «نور» هستی که وجودت را احاطه کرده است، پس در مقابل دنیایی که در آن قرار گرفته‌ای تمام‌قد بایست و بدان که هیچ قدرتی جز به خواست و ارادۀ خداوند سبحان و متعال وجود ندارد.
و امام صادق علیه السلام در سخنی شیوا مهر تأیید بر این حقیقت زده است:
«هیچ بدنی از انجام کاری که روح قصد آن را دارد ناتوان نخواهد بود.»
تو صاحبِ قدرتی از جنس نور هستی که وجودت را احاطه کرده است.