در باب تسلّا
مادامی که عرصه برایتان تنگ میشود ، فاجعهای بر سرتان آوار میشود ، فقدان عزیزی کمرتان را شکسته ، احساس تهیبودن میکنید و بر لبه پرتگاه نومیدی قرار میگیرید ، چه میکنید؟ تا کنون شده است در چنین وضعیتی فکر کنید دیگران چه میکنند؟ یا چگونه دیگر افراد در طول تاریخ در عصر ظلمت بهدنبال آرامش بودهاند؟ «مایکل ایگناتیف» نویسندۀ کتاب «در باب تسلّا»، در زندگی و آثار شخصیتهای تاریخی ، فیلسوفان ، نویسندگان و هنرمندان مختلف میکاود تا راههای مقابله آنها با تراژدیهای شخصی و جمعی را کشف کند. او ابتدا بررسی میکند که چگونه فرهنگها و دورههای مختلف ، مفهوم همدردی را تعریف میکردند. سپس متون باستانی مانند کتاب ایوب و مزامیر را بررسی میکند که در مواجهه با رنج ، از آرامش روحی سخن میگویند.
نویسنده همچنین در نوشتههای فیلسوفانی مانند سیسرو ، مارکوس اورلیوس و بوئتیوس که چارچوبهای فلسفی مختلفی برای درک و تحمل سختیها ارائه کردند، میکاود. ایگناتیف همچنین بهحوزههای ادبی و هنری سرک میکشد و آثار نویسندگانی چون آلبر کامو ، آنا آخماتووا و پریمو لوی را بحث میکند که راههایی برای بیان درد و انعطافپذیری در شرایط سخت ، از طریق بیان خلاقانهشان پیدا کردند. او همچنین از موسیقی سخن میگوید که چگونه آرامش عاطفی و معنوی را فراهم میکند.
نویسندۀ کتاب پیش رو ، در سرشت تسلا تأمل کرده است و نشانمان میدهد که انسانها چگونه بهسوی پیشینیان خود دست یازیدهاند تا امید و توان تابآوری را بازیابند. بزنگاههایی را بازآفریده که در آنها مردان و زنان برجسته در طی اعصار شجاعت روبهرو شدن با سرنوشت تلخ و رنجبار خود و عزم کافی برای ادامه دادن را یافته و این امید را از کف ننهادهاند که رنجشان شاید معنایی داشته باشد. نویسنده این داستانها و سرگذشتها را تا بهامروز کشانده است و مدعی است که این سنتهای تسلا، این شیوههای گذشته که از آزمون زمان سربلند بیرون آمدهاند ، همچنان میتوانند چراغ راهمان شوند آنگاه که روزگارمان را سخت تیرهوتار و بحرانی و خود را تسلاناپذیر مییابیم.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«تَسلّا هم فرآیندیست آگاهانه که بهمدد آن بهجستوجوی معنا برای فقدانی که دچارش شدهایم برمیآییم و در عین حال کاریست عمیقا ناخودآگاه در کنجهای پنهان روحمان که در آن امیدوار بازمییابیم. شاقترین و در عین حال مأجورترین کاریست که میکنیم و از آن گریزی نداریم. نمیتوانیم بدون صاف کردن حساب خود با مرگ یا فقدان و شکست، با امید زندگی کنیم».