توان‌یابان و هرم مازلو

توان‌یابان و هرم مازلو

report025

روز ۲۷ آذرماه ۱۴۰۳ در نشست هم‌اندیشی سمن‌های نیکوکاری در زمینهٔ معلولان جسمی‌حرکتیِ مشهد که با حضور دکتر سیّدجواد حسینی، رئیس بهزیستی کشور در مجتمع توان‌یابان برگزار شد، دکتر سلمان ساکت عضو هيئت امنای مجتمع توان‌يابان به نمایندگی از هیأت امنا سخن گفت و در سخنان خود ضمن اشاره به هرم مازلو و سلسله‌مراتب نیازهای آدمی که از نیازهای زیستی آغاز می‌شود و به خودشکوفایی می‌انجامد، این مهم را مطرح کرد که این سلسله‌مراتب در بسیاری از توان‌یابان به گونهٔ دیگری است، چراکه اغلب آنان بیش از آنکه نیازمند کمک‌های نقدی یا شبه‌نقدی ما باشند، به حمایت‌های روحی و معنوی، تقویت عزّت نفس، افزایش خودباوری و مسائلی از این‌دست نیاز دارند. لذا نیکوکاری نسبت به توان‌یابان نباید الزاماً از نیازهای زیستی و قاعدهٔ هرم مازلو آغاز شود، بلکه گاه باید نیازهای اوّلیه را در واپسین اولویت قرار داد و از گام‌ها و مراتب بالاترِ هرم مازلو شروع کرد.
بخشی از این سخنان کوتاه را در صفحۀ دکتر سلمان ساکت در تلگرام و اينستاگرام بازتاب داشته است؛ برای شنيدن اين سخنان اينجا را کليک کنيد.

بینایی در تاریکی

بینایی در تاریکی ؛ خود را هنگام تجربه حالت‌های تاریک ببینیم

book09

همه ما ممکن است به واسطۀ تصمیم‌های اشتباه ، قرار گرفتن در موقعیت‌های ناگوار و انتخاب‌های نادرست ، احساسات منفی‌ای را تجربه کنیم . در نتیجۀ تجربه این احساسات منفی نیز در دادگاهی یک‌سویه ، خود را بی‌رحمانه محکوم می‌کنیم و با تازیانه سرزنش بر روان خود می‌کوبیم . طولی هم نمی‌کشد که می‌خواهیم از شر این احساسات و تجربه‌های دلخراش رها شویم . اما تاکنون شده است که احساسات منفی و افکار تاریک خود را درک کنیم و به جای تخطئۀ خود ، خویشتن را در آغوش بگیریم؟
ماریانا الساندری، در کتاب «بینایی در تاریکی ؛ خود را هنگام تجربه حالت‌های تاریک ببینیم» ، درک عمومی از احساساتی مانند غم ، اندوه و اضطراب را کاملاً نادرست یا آسیب‌زا ارزیابی می‌کند. در مقابل او معتقد است که این احساسات می‌توانند بینش عمیقی در مورد چیستی ما ارائه دهند و می‌توانند به منبع رشد ما بدل شوند. الساندری با ذکر این نکته که فرهنگ مسلط کنونی به طور معمول به تجربۀ افسردگی و تجربیات احساسی نظیر اضطراب با نگاهی منفی می‌نگرد ، صنعت کتاب‌های خودیاری و روانشناسی متأخر را به دلیل ترویج انتظار غیرواقعی از شادی و مثبت‌اندیشی نقد می‌کند.
نویسنده معتقد است که این سوگیری فرهنگی اشتباه در جامعه می‌تواند منجر به احساس شرم و بی‌کفایتی در هنگام تجربۀ احساسات طبیعی اما تاریک ما شود. او با تکیه بر فلسفۀ اگزیستانسیالیستی ، بررسی می‌کند که چگونه متفکرانی مانند سورن کی‌یرکگور، میگل دی اونامونو و گلوریا آنزالدوآ حالات تاریک خود را درک کرده و پذیرفته بودند . این فیلسوفان احساساتی مانند ناامیدی و اضطراب را نه نشانه‌های ضعف، بلکه جنبه‌های اساسی تجربه انسانی می‌دانستند که می‌تواند به خودآگاهی و اصالت منجر شود . در یک کلام ، این کتاب نوشداروی ضروری و لازمی‌ است برای مثبت‌اندیشیِ سمی و افسارگسیخته و مهم‌ترین نکتۀ مورد تأکید الساندری در کتاب پیش رو این است که اگر ما بینش درستی از احساسات تاریک‌مان داشته باشیم ، می‌توانیم نه در جهت رفع آن‌ها که در جهت استفاده از آن‌ها برای رشد خود استفاده کنیم .
در جایی از کتاب می‌خوانیم: «چرا از ناراحتی‌هایت حرف بزنی؟ تا به آدم‌های زندگی‌ات فرصت بدهی دوستت بدارند. اندوه را باید درک و ابراز کرد ، نه سرکوب یا تهییج . درد نشانه‌ای از زنده‌بودن است و پذیرفتنش چشم‌مان را باز می‌کند تا وقتی سر میز شام روبه‌روی‌مان نشسته درکش کنیم . آدم‌های دردمند ، معیوب نیستند ، فقط درد دارند.