شکست بخور

شکست بخور

book010

در یک نگاه کلی به تجربه زیسته انسان امروزین ، بسیاری خود را موظف‌ می‌دانند که مدام مشغول فعالیت باشند و زندگی خود را به ‌حدی با انواع فعالیت‌های مختلف کاری ، اجتماعی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی و… پر کنند ؛ چنان‌ که حتی وقت سر خاراندن هم نداشته باشند. اما این در شرایطی ا‌ست که برخی از روان‌شناسان معتقدند که این مشغولیت‌ها در حکم یک سپر دفاعی است که افراد برای جلوگیری از ورود احساس درماندگی و ناامیدی به بخش خودآگاه ذهن به کار می‌گیرند.
اگرچه همه ما به درجات مختلف با این وضعیت مواجه‌ایم اما برخی به قدری در آن زیاده‌روی می‌کنند که حتی نمی‌توانند تعطیلات آخر هفته یا وضعیت‌هایی که برای‌اش برنامه‌ای ندارند را تحمل کنند. «نیل برتون» در کتاب «شکست بخور» ، از این وضعیت تحت عنوان «سپر دفاع مانیک» یاد می‌کند.
نویسنده در کتاب پیش رو ، انگاره‌های مسلط شکل‌گرفته دربارۀ موفقیت را نقد می‌کند و بر این مهم تأکید دارد که تحدید موفقیت اهدافی چون آسایش مادی ، شهرت ، قدرت و لذت‌گرایی ، یک تعریف ناقص از آن است. در مقابل ، برتون استدلال می‌کند که خوشبختی واقعی در پذیرش شکست و این نکته است که ما محدود ، فانی و در معرض شکست‌های مکرر و پیش‌بینی نشده‌ایم و در مواجهه با همهۀ این‌ها بهتر است فضایل ، صداقت ، دوستی ، صبر و اعتدال را پرورش دهیم. ما همواره آن‌قدر دنبال موفقیت می‌دویم که دیگر فرصتی برای اهمیت دادن به تفکرات و عواطف‌مان باقی نمی‌ماند. اما این هنر شکست خوردن است که چنین فرصتی را لابه‌لای دوندگی‌های جنون‌آمیز روزانه‌مان فراهم می‌کند.
در جایی از کتاب می‌خوانیم:
«گاهی ممکن است چنان در یکنواختی زندگی‌روزمره غرق شویم که دیگر فرصتی برای تفکر و احساس دربارۀ خودمان نداشته باشیم. قرارگرفتن در این حالت اندوهناک ما را وادار می‌کند تا عینک خوش‌بینی ساده‌لوحانه‌ای را که از ما در برابر واقعیت محافظت می‌کند کنار بگذاریم ، در فاصله‌ای دور بایستیم ، نیازها و اولویت‌های‌مان را دوباره ارزیابی کنیم و برنامه‌ای ساده اما واقع‌بینانه برای دست‌یابی به آن‌ها طراحی کنیم».

بینایی در تاریکی

بینایی در تاریکی ؛ خود را هنگام تجربه حالت‌های تاریک ببینیم

book09

همه ما ممکن است به واسطۀ تصمیم‌های اشتباه ، قرار گرفتن در موقعیت‌های ناگوار و انتخاب‌های نادرست ، احساسات منفی‌ای را تجربه کنیم . در نتیجۀ تجربه این احساسات منفی نیز در دادگاهی یک‌سویه ، خود را بی‌رحمانه محکوم می‌کنیم و با تازیانه سرزنش بر روان خود می‌کوبیم . طولی هم نمی‌کشد که می‌خواهیم از شر این احساسات و تجربه‌های دلخراش رها شویم . اما تاکنون شده است که احساسات منفی و افکار تاریک خود را درک کنیم و به جای تخطئۀ خود ، خویشتن را در آغوش بگیریم؟
ماریانا الساندری، در کتاب «بینایی در تاریکی ؛ خود را هنگام تجربه حالت‌های تاریک ببینیم» ، درک عمومی از احساساتی مانند غم ، اندوه و اضطراب را کاملاً نادرست یا آسیب‌زا ارزیابی می‌کند. در مقابل او معتقد است که این احساسات می‌توانند بینش عمیقی در مورد چیستی ما ارائه دهند و می‌توانند به منبع رشد ما بدل شوند. الساندری با ذکر این نکته که فرهنگ مسلط کنونی به طور معمول به تجربۀ افسردگی و تجربیات احساسی نظیر اضطراب با نگاهی منفی می‌نگرد ، صنعت کتاب‌های خودیاری و روانشناسی متأخر را به دلیل ترویج انتظار غیرواقعی از شادی و مثبت‌اندیشی نقد می‌کند.
نویسنده معتقد است که این سوگیری فرهنگی اشتباه در جامعه می‌تواند منجر به احساس شرم و بی‌کفایتی در هنگام تجربۀ احساسات طبیعی اما تاریک ما شود. او با تکیه بر فلسفۀ اگزیستانسیالیستی ، بررسی می‌کند که چگونه متفکرانی مانند سورن کی‌یرکگور، میگل دی اونامونو و گلوریا آنزالدوآ حالات تاریک خود را درک کرده و پذیرفته بودند . این فیلسوفان احساساتی مانند ناامیدی و اضطراب را نه نشانه‌های ضعف، بلکه جنبه‌های اساسی تجربه انسانی می‌دانستند که می‌تواند به خودآگاهی و اصالت منجر شود . در یک کلام ، این کتاب نوشداروی ضروری و لازمی‌ است برای مثبت‌اندیشیِ سمی و افسارگسیخته و مهم‌ترین نکتۀ مورد تأکید الساندری در کتاب پیش رو این است که اگر ما بینش درستی از احساسات تاریک‌مان داشته باشیم ، می‌توانیم نه در جهت رفع آن‌ها که در جهت استفاده از آن‌ها برای رشد خود استفاده کنیم .
در جایی از کتاب می‌خوانیم: «چرا از ناراحتی‌هایت حرف بزنی؟ تا به آدم‌های زندگی‌ات فرصت بدهی دوستت بدارند. اندوه را باید درک و ابراز کرد ، نه سرکوب یا تهییج . درد نشانه‌ای از زنده‌بودن است و پذیرفتنش چشم‌مان را باز می‌کند تا وقتی سر میز شام روبه‌روی‌مان نشسته درکش کنیم . آدم‌های دردمند ، معیوب نیستند ، فقط درد دارند.